تلاش کردم اما دیدم متعلق به هیچ شبکه اجتماعی‌‌ای نیستم. نه که فعال نباشم، هستم اما راحت نیستم. تاب اون فضاهای پرزرق و برق رو ندارم دیگه. از طرفی دلم لک زده برای حرف زدن. برای آدمایی که ساده نمی‌گذرن از هر کلمه و تصویر. قبلا وبلاگ برام این شکلی بود. اما دیگه به وبلاگ قبلی هم تعلق خاطری ندارم. دلم می‌خواست سبک‌بار بیام جای جدید. 
می‌دونی، سر و ته‌ام رو بزنن عاشق اشتراک گذاشتنم. از همون ۱۳ سالگی که وبلاگ و بعدتر سوشال مدیا رو پیدا کردم، خوشم می‌اومد از مشترک کردن آدم‌ها با زندگی و احوالم. می‌خواست یه آهنگ باشه یا یه خاطره. کی رو گول می‌زنم؟ از توجه‌ای که می‌گرفتم هم لذت می‌بردم. الان اما دلم بیشتر از هر چیز یه جایی می‌خواد با آدم‌های معدود. پشت مانیتورهامون دور هم جمع شیم و با کلمات همدیگه رو ببینیم. خلاصه این شد که الان اینجام. 
در باب عنوان: اسمش رو فعلا گذاشتم «Scenes from a life». می‌گم فعلا چون هیچ تضمینی نیست که روزی عوض کنم یا نه. انتخاب عنوان‌ها از همه چی برام سخت‌تره. چجوری می‌شه همه چیز رو فشرد و تبدیلش کرد به یه عبارت کوتاه؟ عنوان رو از سریال «Scenes from a marriage» کش رفتم. عنوان هی یادم می‌انداخت که این فقط صحنه‌هایی از یک ازدواجه. یادت باشه. و خب خوشم اومد. به همین سادگی. 
در باب اسم: یه دوست اهل ترکیه داشتم که تا حالا اسمم رو با این تلفظ ما نشنیده بود. گفت من می‌خوام Fa صدات کنم. به یاد نُت فا. واقعا هم نُت فا صدای قشنگی داره.