به نظرم تأثیرگذاری یه جمله یا یه حرف صرفا ربطی به کلمات و پیچیدگی یا حتی عمقش نداره. مهم‌تر از اون زمان و موقعیت شنیدنشه. این‌طور که می‌شه که یه روز برمی‌خوری به یه جمله ساده و اگه تو موقعیت درست باشی، همون چند کلمه ساده می‌تونه جهان‌بینیت رو تغییر بده. مثل اون روزی که وسط رُمان خوندم «زندگی عادلانه نیست». این سه کلمه روزها ذهنم رو درگیر کرد و بعد خیلی چیزها درونم عوض شد. 
نگاهِ غیرپیچیده نیما گاهی برام حکم همین جملات ساده اما تکون‌دهنده رو دارن. همونقدر که یه وقتایی ساده انگاری‌هاش می‌تونه اذیتم کنه و رو مخم باشه، گاهی متوقفم می‌کنه و باعث می‌شه ببینم چیزها اونقدری که من فکر می‌کنم پیچیده نیستن. یه بار همون اوایل درباره پریود حرف می‌زدیم و من بهش گفتم چقدر از پس دادن خون به لباس متنفرم. گفت چرا؟ گفتم چندش‌آوره. گفت خونه دیگه، چه فرقی داره با خونی از که زخم انگشت میاد؟ اونجا اولین باری بود که به این موضوع فکر کردم. حالا هر وقت می‌بینم لکه خونی از پریود به لباسم مالیده، قبل از اینکه کامل دست و پام رو گم کنم، یه نفس عمیق می‌کشم و می‌گم «این فقط خونه». شاید احمقانه به نظر بیاد اما واقعا تأثیر داره. این تعدیل کردن نگرش همدیگه، از قشنگ‌ترین بخش‌های روابط انسانیه.