تا چند سال پیش، طبق چارچوب فکری اون زمانم، گناه کردن چیز عجیبی بود. روزی که دور از چشم مامان، وسط ظهر ماه رمضون چند قُلُپ آب خوردم، ته دلم انتظار داشتم یه اتفاقی بیفته. یه چیزی که ربطش بدم به گناهی که کردهم حتی اگه واقعا اعتقادی بهش نداشتم. سال پیش که دیگه رسما تو خونه اعلام کردم که دلم نمیخواد روزه بگیرم بدون دلیل خاص جسمی، همچنان وقت گرم کردن غذا، چیزی در درونم نا-راحت بود. امسال ولی اون سالیه که میتونم بگم بالاخره پام رو از اون چارچوب تحمیل شده فکری بیرون گذاشتهم. رهای رها.
چارچوبها واقعا عجیبن. گاهی جوری بهت تحمیل میشن که فکر میکنی آزادی ولی نیستی. تمام این سالها که سفر رفتن زیاد و جهانگردی شده بود رزولوشن آدمای سوشال مدیا، منم خودم رو همراه میدیدم. طول کشید تا بفهمم و در نهایت اعتراف کنم که اتفاقا من آدم سفرهای زیاد نیستم. ترجیح میدم رو بخشهای روتین زندگی تمرکز کنم و نهایتا سالی یکی دو بار سفر برم. اونم نه اقامت تو چادری وسط هرمز که احتمالا هتلی تو استانبول.
من زندگی اون زوج فنلاندی تو یوتیوب رو میپسندم که بعد چند ماه به مناسبت تولدشون سفری چند روزه رفتن پاریس. قهوه و غذای خوب خوردن. ایفل و لوور و چند جای محدود دیگه رو دیدن و با اولین پرواز برگشتن به کنج امن خونشون.
این همه که درباره چارچوبها سخنرانی کردم، بگم که اتفاقا از اون جنس آدمای چارچوبشکن نیستم. ولی دلم میخواد امسال راحتتر زندگی کنم. کمتر گیر اون کلیشههای رایج بیفتم. قدیما بهش میگفتم «بیشتر خودم باشم». الان اما میگم بیشتر در عمل به اون چیزی که از هویتم میخوام نزدیک بشم. تو کتابی که درباره ارتباط از دکتر قربانی میخوندم، تقریبا کل کتاب یه نکته خیلی مهم داشت که شاید رعایتش بقیه چیزها رو هم پوشش بده و اونم شفافیت تو ارتباطه. جوری که میخوای باهات رفتار بشه رو مشخص کن. واضح و روشن. ابهامی رو باقی نذار. اجرای همین هم نیاز به شکستن یک سری چارچوبهای قدیمی داره. دیروز اولین بار یکیش رو شکستم. بالاخره از اون پوسته «رعایتکن» درومدم و تو گروه به دوستام اعلام کردم که نا-راحتم از اینی که موقع قرار گذاشتنمون قطعیتی ندارن. گفتم که رو هوا بودن برنامه و مُدام منتظر خبری از بقیه نشستن چه احساسی بهم میده. پذیرش شکستن چارچوب ممکنه برای بقیه سخت باشه. اما اینی که بیشتر نزدیک شدم به اونی که میخوام باشم، حس خوبی داره. راضیام و این رضایت بیشتر از هر چیزی اهمیت داره واسم.